اي كاش ميشود در زمين**عشقي نبود آتشين.
يا جور ديگر مي نوشتي** تقدير ما را برچنين.
اي كاش اين دلواپسي**پايان رسد از بي كسي.
بايد خدا ياري كند**وقتي نمانده نفسي.
گويي كه دل از غيبتش** در سينه آهي مكشه.
افسانه عشق مرا** ليلا به آتش مي كشه.
كاشكي خداي روزگار** عشقي نمي كرد ماندگار.
يا لااقل با رفتنش** چيزي نمي ماند يادگار.
شب گريه هاي بي امان** از دو چشمم شد روان.
سر داده فرياد اين دلم** ديگر نماند از من نشان.
هم بي گناه هم بي زبان**دردم شده اكنون آشنا.
در اين دو روزه ي زمان** حالا در اين عمر گران.
پيدا شده فصل خزان** افسانه ساز زندگي.
رفت و شدم بي خانمان